این حس هم آغوشی با تو، این فکر همزیستی با تو واین دلتنگی حال من رو بهم می زنه! این که چرا هرزگی نمی کنم دلیلش تنها تو نیستی. این بوی اسپری که الان اومد منو یاد با تو بودن انداخت نه اون ادکلن دیویدف (دیپ) که همیشه سر قرارامون می زدم نه! اون اسپری که همیشه وقتی دوست صمیمیم رو می دیدم می زدم و باهاش درد دل می کردم از تو و همیشه می گفت شرایط تو عالیه وقتی از خودش می گفت فقط جلوی من گریه نمی کرد. حالا دلم برای دستم هم تنگ شد، دلم برای اس ام اس های مهم تنگ شده که ابهام می ساختن. آدمای مبهم زندگی ام هم دوست داشتی اند
دلي براي نوشتن در اينجا نيست دليل همين بس كه جايي دارم و خود سانسوري عادت شده ما هنوز عاشقانه ابراز محبت مي كنيم هنوز خيانتي صورت نگرفته اما فكر به ديگري امكانش نيست هنوز صدايش آرزوست دوست داشتنش نياز و ديدنش نهايت زيستن درست 4ماه و 7 روز است كه نديدمش و خيلي حرفا بينمون رد و بدل شد ناراحتي براي اون اندازه اي بود كه پاك كرد، حرف هاي من تقصيركار بودن اون نهايت توهين ها رو از من شنيد و.. توهين نكرد