20071029

ImVHfN

لحظه های امیدواری منو یاد شروع دوباره میندازه
که می بینمش لذت و خوشی هم... ولی بعد اون 1 ماه چی؟
باز شروع، افکار مشوش و حسرت خوشی ها
کی وقت آروم گرفتنه

20070526

IwuN

این حس هم آغوشی با تو، این فکر همزیستی با تو واین دلتنگی حال من رو بهم می زنه! این که چرا هرزگی نمی کنم دلیلش تنها تو نیستی. این بوی اسپری که الان اومد منو یاد با تو بودن انداخت نه اون ادکلن دیویدف (دیپ) که همیشه سر قرارامون می زدم نه! اون اسپری که همیشه وقتی دوست صمیمیم رو می دیدم می زدم و باهاش درد دل می کردم از تو و همیشه می گفت شرایط تو عالیه وقتی از خودش می گفت فقط جلوی من گریه نمی کرد. حالا دلم برای دستم هم تنگ شد، دلم برای اس ام اس های مهم تنگ شده که ابهام می ساختن. آدمای مبهم زندگی ام هم دوست داشتی اند

20070412

WDaSs

دلي براي نوشتن در اينجا نيست دليل همين بس كه جايي دارم و خود سانسوري عادت شده
ما هنوز عاشقانه ابراز محبت مي كنيم هنوز خيانتي صورت نگرفته اما فكر به ديگري امكانش نيست
هنوز صدايش آرزوست دوست داشتنش نياز و ديدنش نهايت زيستن
درست 4ماه و 7 روز است كه نديدمش و خيلي حرفا بينمون رد و بدل شد ناراحتي براي اون اندازه اي بود كه پاك كرد، حرف هاي من تقصيركار بودن
اون نهايت توهين ها رو از من شنيد و.. توهين نكرد

20070108

SwNb

شروع میکنم همین جا بدون خود سانسوری
می نویسم آزاد
برای خودم
از جماعت نزدیکم دور می شم
دور بودن و تنها بودن چیزی نداشتن در زندگی شروعی برای پیشرفت
این منم بدون خود سانسوری